ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
به آرامی آغاز به مُردن میکنی
اگر سفر نکنی
اگر کتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نکنی
.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر بردهی عادات خود شوی
اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
.
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت
از احساسات سرکش
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند
و ضربان قلبت را تندتر می کنند
دوری کنی
.
تو به آرامی آغاز به مُردن میکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگیات
ورای مصلحتاندیشی بروی
امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن...
.
پابلو_نرودا
ترجمه: احمد_شاملو
دلم گرفته
به وسعت یک دنیا... نه به وسعت یک کهکشهان... نه شاید هم به وسعت تمام کهکشانها
خیلی دلم گرفته...
بغض دارم
دارم خفه میشم...
دلم میخواد برم یه جایی اینقدر داد بزنم اینقدر داد بزنم تا خفه بشم....
دلم میخواد برم یه جایی که هیچ کس نباشه...
بشینم و بلند بلند گریه کنم... اینقدر گریه کنم که کور بشم و نبینم
که کر بشم و نشنوم
این بغض لعنتی داره خفه ام میکنه...
دارم غمباد میگیرم اینقدر جلوی این بغض رو گرفتم...
ما لُعبَتکانیم و فلک لُعبَتباز،
حکیم عمر خیام نیشابوری
مادر ها همه شان پرستارند
پرستارانی بی منت
که اگر نبودند
نسلِ انسانیت منقرض می شد ...
خوب که نگاه کنی همه روز
روزِ پرستار است