ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
هر وقت به اوج ناامیدی رسیدی، نزدیکترین روزنامهای که روی زمین افتاده بردار و این بار خیلی عمیقتر از هر بار به صفحه تسلیتها نگاهی بینداز!
صاحبان این چهرهها همه کسانی بودند که یک روز حسابی به سر و صورتشان رسیدهاند و بهترین لباسهایشان را پوشیدند و برای گرفتن چند قطعه عکس 4×3 به معروفترین آتلیههای عکاسی رفتند...
رفتند تا اعلام کنند وجودشان را در پای انواع تصدیقها، کارتها، گواهیها و گزینشها، تا سندی برای اعلام وجود داشته باشند...
اما در آن لحظه که دوربین عکاسی روی چهرههای ژست گرفته آنها فلاش زده، کجا فکر میکردند که همین عکس، البته مُزَین به یک نوار سیاه رنگ، اعلام آخرین حضور آنها بر صفحه زندههاست... اما تو زندهای، من زندهام، ما زندهایم، هنوز هم دمای بدن ما ٣٧درجه است.
هنوز هم قلب ما میتپد.
هنوز هم این مهلت را داریم که بخندیم و تا گرفتن آخرین عکس، شاید هنوز هم ما فرصت داریم.
زندگی کن... ❣
.
.
پس از زندگی لذت ببر
اگر خاموش باشی تا دیگران بهسخنت آورند بهتر از این است که در حال سخنگفتن دیگران خاموشت کنند.
سپاس بر طبیعت، این نگهبان مدیر و مدبر که ضرورتهای زندگی را سهلالوصول، و آنچه را صعبالحصول است، غیرضروری آفرید.
فرض کنید همان طور که دارید رانندگی میکنید و به راه خود میروید ناگهان ماشین دیگری به طرز خطرناکی جلوی شما میپیچد. اگر واکنش فکری شما این باشد:«مرتیکهی احمق!» آنوقت باید گفت که آمادهی خشم میشوید زیرا این عبارت کوتاه بلافاصله با اندیشه های غضبناک تر و انتقام جویانه تر دنبال میشود: «حرامزاده نزدیک بود بزند به من، نمی گذارم راحت فرار کنی!» همانطور که فرمان را محکم میچسبید گویی گلوی آن جوانک را گرفتهاید بند انگشت های دستتان سفید میشود، بدن تان آمادهی جنگ می شود، نه فرار. دچار لرزش و اضطراب میشوید، دانههای عرق در روی پیشانی تان مینشیند، قلبتان به تپش میافتد، عضلات صورتتان منقبض میشود. دل تان میخواهد او را بکشید. بعد که به اندازه کافی به او نزدیک شدید از خشم منفجر میشوید و عصبانیت خود را بر سر آن راننده خالی میکنید. سپس ماشین عقبی برای تان بوق میزند چون شما سرعتتان را کم کردهاید، خلاصه حاصل کار، فشار خون، بی احتیاطی در رانندگی و سرعت زیاد در اتوبان است.
اکنون به جای از کوره در رفتن، بیایید با بلندنظری بیشتری به آن راننده نظر بیفکنید:«شاید مرا ندید، یا شاید دلیل موجهی برای این بی احتیاطی اش داشته باشد، احتمالا باید مریض داشته باشد.» بدین ترتیب خشم را با ترحم آرام میکنید، یا حداقل خشم را به تعویق میاندازید، مشکل همانطور که ارسطو گفته است ابراز خشم بجا و مناسب است و اینکه غضب بدون کنترل ما جاری نشود.
بنیامین فرانکلین چه خوب گفته است که: خشم هرگز بدون دلیل نبوده است، اما این دلیل به ندرت موجه و قابل قبول است.
چقدر خوب شد زن شدیم ..!
کمد و اتاقمان را به هم میریزیم و همه چیز را از اول سرجایش مرتب میگذاریم
آن وقت فکر میکنیم آمادهایم برای گرفتن تصمیمات بزرگ!
وسط غمبادهای روزانه شروع میکنیم به شستن ظرفها و بازی کردن با کف روی سینک ظرفشویی،
تمام غمهایمان را همراه سرامیکها آشپزخانه میساییم و میساییم و با قدرتتر میسایم،
جارو را محکمتر روی فرش میکشیم و فکر میکنیم تمام خوره های فکریمان از لوله جارو بالا میرود،
دست به ساختن میزنیم،
شیرینی و کیک و غذاهای عجیب عجیب میپزیم و از خلق کردنهایمان حس بهتری میگیریم،
مینشینم برای مرتب کردن فکرهایمان رج به رج کامواها را همراه فکرها میبافیم!
دکور خانه را عوض میکنیم و تنهایی با کشیدن مبلها خودمان را ازنفس میاندازیم و فکر میکنیم چه انتقامی !
بعد به جان خودمان و صورتمان و دستهایمان می افتیم.
داشتم فکر میکردم چه خوب است به جز پیاده رفتن و سیگار کشیدنهای معمول مردها ، ما کارهای متنوعتری داریم برای مقابله با مشکلات.
چقدر خوب شد که زن شدیم.
#نیلوفر_فرجیان