ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
میلیون ها سال است که زنها حامله میشوند و شکم هایشان میشود خانه ی موجودی دیگر .
میلیون ها سال است که آدم های دیگر شاهد بارداری و زاییدن زنان هستند .
اما هنوز هیچکس به آن عادت نکرده است نه خود زنهای حامله و نه رهگذرها.
مردم دوست دارند به زنهای حامله لبخند بزنن و مراقبشان باشند .
انگار شکم های بزرگ و موجودات درونشان هیچ وقت عادی و تکراری نمیشوند .
جداً چقدر عجیب است نفس کشیدن کسی زیر پوست تو .
چقدر عجیب است تماشای تکان خوردنش و چقدر عجیب است دلبسته شدن به موجودی که ساکن دنیایی دیگر است .
یک چیزهایی هیچ وقت عادی نمیشوند .
بچه دار شدن مثل یک جادوست .
مثل افسانه ایی شیرین و عجیب غریب که سخت میشود باورش کرد .
آخر چطور میشود یک دفعه مادر شد .
همین که اولین بار نقطه ایی تپنده را نشانت میدهند و میگویند این بچه ی شماست .
همه چیز تغییر میکند دستت را میگذاری روی شکم و حس میکنی از همین حالا باید قویتر باشی .
باید محافظت کنی از این نقطه تپنده .
باید حامی اش باشی باید همراهش باشی .
هر روز که بزرگتر میشود احساساتت بیشتر موج بر میدارد .
شروع به تکان خوردن میکند فکر میکنی دیگر خودت نیستی .
دیگر پاهایت روی زمین نیست لذتی وجودت را میگیرد که با کمتر چیزی قابل قیاس است .
با گذشت هر روز و هرماه عاشق تر میشوی و چقدر قلبت می تپد برایش .
برای اویی که هیچ نمی دانی چه شکلی خواهد بود، چشم هایش ، دهانش ، انگشت هایش .
از همین روزهاست که نگران میشوی که چرا تکان نمی خورد چرا نمی چرخد چرا با لگد هایش نمیگوید من اینجام.
بارداری مثل یک جور جادوست .
جادوئی که همه چیز را تغییر میدهد جادوئی که دیگر تو را تغییر میدهد و دیگر اسمت را برای همیشه عوض میکند
بعد از این کسی هست که تو را مادر صدا میکند ...